آیکن بنر

خرید اشتراک یک‌ساله با ٪۳۱ تخفیف

خرید اشتراک یک‌ساله با ٪۳۱ تخفیف

خرید
آخرین به‌روزرسانی:

Start Up

ˈstɑːrt.ʌp ˈstɑːt.ʌp

گذشته‌ی ساده:

started up

شکل سوم:

started up

سوم‌شخص مفرد:

starts up

وجه وصفی حال:

starting up

معنی start up | جمله با start up

phrasal verb

کسب‌وکار راه‌اندازی کردن، تأسیس کردن، شروع به کار کردن، ایجاد کردن، راه انداختن

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کسب‌وکار

مشاهده

He started up his own business after graduating.

او بعداز فارغ‌التحصیلی کسب‌وکار خودش را راه‌اندازی کرد.

Many small businesses started up to meet the new market demands.

بسیاری از کسب‌وکارهای کوچک برای پاسخگویی به تقاضاهای جدید بازار شروع به کار کردند.

phrasal verb

روشن کردن، به راه انداختن، استارت زدن، راه‌اندازی کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

Start up the generator before the power goes out.

قبل‌از قطع برق، ژنراتور را روشن کن.

She couldn’t start up her motorbike this morning.

او نتوانست موتور سیکلتش را صبح امروز روشن کند.

پیشنهاد بهبود معانی

ارجاع به لغت start up

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «start up» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ مهر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/start up

لغات نزدیک start up

پیشنهاد بهبود معانی