گذشتهی ساده:
started upشکل سوم:
started upسومشخص مفرد:
starts upوجه وصفی حال:
starting upکسبوکار راهاندازی کردن، تأسیس کردن، شروع به کار کردن، ایجاد کردن، راه انداختن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی کسبوکار
He started up his own business after graduating.
او بعداز فارغالتحصیلی کسبوکار خودش را راهاندازی کرد.
Many small businesses started up to meet the new market demands.
بسیاری از کسبوکارهای کوچک برای پاسخگویی به تقاضاهای جدید بازار شروع به کار کردند.
روشن کردن، به راه انداختن، استارت زدن، راهاندازی کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Start up the generator before the power goes out.
قبلاز قطع برق، ژنراتور را روشن کن.
She couldn’t start up her motorbike this morning.
او نتوانست موتور سیکلتش را صبح امروز روشن کند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «start up» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ مهر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/start up